کیان و بانی نی
پسر گلم ، مامانی یکهو به این نتیجه رسید که نکنه داره در تربیت تو کوتاهی میکنه و از هوش تو استفاده نمی کنه و یک دفعه تصمیم گرفت که از خاله ها کمک بگیره، دوستهای مامانی گفتند که برای شما سی دی با نی نی بگیرم. یکروز عصر با مامان جون و خاله رفتیم بیرون.کلی گشتیم تا از شهر کتاب چهارباغ پیدا کردیم و خریدیم. 1 و 2 را خریدم تا اگه دوست داشتی بقیشو بگیرم. تا برسیم خونه شماره یکش گم شد و نمیدونم کجا افتاد ولی شماره 2 را صبح برات گذاشتم و اینم نتیجش: نشستی تو کریرت که خودت دو روزه از تو اتاقت اوردیش بیرون و میری توش می شینی. مامان این شکلی شد بعد از 5 دقیقه گردنت افتاد 1 دقیقه بعدش از تو کریر اومدی بیرون و رفتی طرف میز تلویزیون ...
نویسنده :
مهسا
16:17